شلیک به قلب هممحلهای به خاطر خواهر | ضد و نقیضگوییهای همسر صیغهای قاتل
تاریخ انتشار: ۱۶ مهر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۱۵۰۰۱۹
به گزارش همشهری آنلاین، ماجرای این جنایت تکان دهنده از حدود یک هفته قبل هنگامی آغاز شد که پیامکی با مضمون عاشقانه در صفحه نمایشگر گوشی تلفن دختر ۲۱ ساله ای نقش بست. دختر جوان نگاهی به پیامک انداخت اما توجهی به آن نکرد. با تکرار پیامک، شماره تلفن فرد مزاحم در «فهرست سیاه» قرار گرفت و «الف» آن شماره را به قول معروف «بلاک» کرد ولی پیامک های مزاحمت گونه از شماره تلفن های دیگر ادامه یافت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
«الف» که دیگر مستاصل مانده بود، قبل از آن که با پدر و مادرش در این باره مشورت کند به سراغ برادر ۲۵ ساله اش رفت که از چند ماه گذشته با زن صیغه ای اش زندگی می کرد. «امیر» با دیدن پیامک ها سخت برآشفت و در جست وجوی فردی برآمد که پیامک های مزاحمت گونه را برای خواهرش ارسال کرده بود. خشم و عصبانیت در چهره اش موج می زد و به هر شیوه ای برای پیداکردن مالک شماره تلفن متوسل می شد تا این که به نزد یکی از دوستانش رفت و شماره تلفن فرد مزاحم را در گوشی او ثبت کرد اما ناگهان چشمانش از تعجب گرد شد و حیران چشم به نامی دوخت که بر صفحه گوشی تلفن دوستش نمایان شده بود.
او را می شناخت! «رضا» جوان ۳۵ ساله ای بود که در همان محله بولوار شاهنامه زندگی می کرد.امیر دیگر طاقت نیاورد و به طریقی با همان شماره تلفن تماس گرفت. جوان مذکور که متوجه اشتباهش شده بود پیامی را با این مضمون ارسال کرد که «من نمی دانستم او خواهر شماست!» ولی «امیر» دست بردار نبود و قصد داشت زهر چشم وحشتناکی از جوانی بگیرد که به خیال او برای خواهرش ایجاد مزاحمت کرده بود. هر ساعتی که می گذشت بر شدت خشم و عصبانیت «امیر» افزوده می شد تا این که بالاخره ماجرا را با همسر صیغه ای اش در میان گذاشت و از سوی دیگر نیز پیامکی برای «رضا» فرستاد و با عنوان این که «می خواهم تو را ببینم!» او را به قرار شبانه در انتهای شاهنامه ۴۳ کشاند.
عقربه های ساعت حدود ۲۲:۳۰ دوازدهم مهر را نشان می داد که پراید ۱۱۱ مشکی رنگ در زمین های کشاورزی محل قرار متوقف شد. زیر نور چراغ های خودرو چهره «رضا» دیده می شد که به همراه چند تن دیگر به انتظار ایستاده بود اما ناگهان «امیر» در حالی از سمت شاگرد پراید پیاده شد که تفنگ بادی معروف به سینجر ۵.۵ را در دست می فشرد. دیگر حتی فرصت گفت وگو هم نبود چرا که «امیر» اسلحه را برای «زهر چشمی هولناک» از خانه اش برداشته بود.
او در یک لحظه لوله سیاه رنگ تفنگ را به سوی «رضا» هدف گرفت و شلیک کرد. گلوله ساچمه ای که از فاصله نزدیک بر پیکر «رضا» نشست، او را ناباورانه چند قدم عقب تر کشید. «امیر» که مقابل چشمان حیرت زده دوستان «رضا» حادثه وحشتناکی را رقم زده بود، بی درنگ سوار بر پراید مشکی رنگ شد که همسر صیغه ای اش پشت فرمان قرار داشت و این گونه در تاریکی شب ناپدید شدند. از طرف دیگر، پیکر خون آلود «رضا» که هدف گلوله قرار گرفته بود بلافاصله به بیمارستان طالقانی مشهد انتقال یافت اما تلاش کادر درمان بی فایده بود و جوان ۳۵ ساله با زندگی وداع کرد.
طولی نکشید که خبر این جنایت مسلحانه در بی سیم های پلیس پیچید و بدین ترتیب در دقایق اولیه بامداد سیزدهم مهر، قاضی ویژه قتل عمد مشهد به همراه گروهی ویژه از کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی عازم بیمارستان شدند. بررسی های مقدماتی بیانگر آن بود که پیکر مجروح جوان ۳۵ ساله از انتهای بولوار شاهنامه ۴۳ به مرکز درمانی منتقل شده است، به همین دلیل گروهی تخصصی از کارآگاهان با هدایت و نظارت مستقیم سرهنگ مهدی سلطانیان (رئیس اداره جنایی پلیس آگاهی) در همان دقایق اولیه بامداد به طرف محل درگیری حرکت کردند و در حالی به تحقیق در این باره پرداختند که قاضی «دکتر صادق صفری» نیز دستورات قضایی را به صورت میدانی صادر می کرد.
از سوی دیگر با لو رفتن ماجرای حضور پراید ۱۱۱ مشکی رنگ در محل حادثه، بی درنگ دوربین های ترافیکی زیر ذره بین تحقیقات قرار گرفت و مشخصات آن برای پلیس نمایان شد. با توجه به اهمیت موضوع و احتمال فرار «قاتل» به شهرهای دیگر یا خروج احتمالی وی از مرزهای کشور، بلافاصله گروه عملیاتی کارآگاهان به سرپرستی سروان «اسماعیل عظیمی مقدم» وارد عمل شدند و علاوه بر گزارش مشخصات پراید به مراکز انتظامی، به شماره تلفن مالک پراید دست یافتند و به صورت تلفنی از او خواستند به مقر انتظامی مراجعه کند. چند دقیقه بعد زن ۲۷ ساله ای مقابل قاضی صفری ایستاد که مدعی بود همسر صیغه ای «امیر» است و نقشی در جنایت ندارد.
او گفت: من فقط از فاصله دور شاهد شلیک با تفنگ بادی بودم و بعد هم «امیر» را به باغ شخصی اش در شاهنامه ۳۵ رساندم. همزمان با اعترافات «ن- الف» بلافاصله گروهی از کارآگاهان با دستور قاضی شعبه ۲۰۸ دادسرای عمومی و انقلاب راهی باغ شخصی «امیر» شدند و با رعایت نکات امنیتی باغ مذکور را به محاصره درآوردند و در تاریکی شب از در و دیوار وارد محوطه شدند اما «ن- الف» دروغ گفته بود و هیچ اثری از حضور «امیر» در آن باغ نبود. دقایقی بعد زن ۲۷ ساله (همسر صیغه ای امیر) دوباره مورد بازجویی های فنی قرار گرفت و این بار ادعا کرد او را به منزل یکی از دوستانم در منطقه جاهدشهر بردم چرا که کسی احتمال نمی داد «امیر» به منزل دوست متاهل من رفته باشد! و ...
لحظاتی بعد کارآگاهان عملیاتی پلیس در چند شاخه اطلاعاتی وارد عمل شدند و به ردزنی متهم از طریق شیوه های اطلاعاتی نیز پرداختند چرا که احتمال داشت همسر صیغه ای متهم فراری پلیس را به مناطق گوناگون بکشاند تا همسر وی بتواند از شهر خارج شود اما در حالی که ردزنی ها به نتیجه نرسیده بود، گروه عملیاتی کارآگاهان وارد منطقه جاهدشهر شدند و با هدایت های سرهنگ نجفی (رئیس دایره قتل عمد) در حالی «امیر» را در منزل دوست همسرش دستگیر کردند که همه چمدان ها و لوازم دیگر را در صندوق عقب پراید گذاشته بود و قصد داشت خودرو را از منزل مذکور خارج کند و به شهر دیگری برود.با انتقال دو متهم به پلیس آگاهی، تحقیقات تخصصی از آنان زیر نظر سرهنگ نجفی (رئیس دایره قتل عمد) در حالی آغاز شد که اظهارات خواهر متهم به قتل و برخی از شهود نیز به ثبت رسید.
در حالی که عقربه های ساعت حدود ۶ بامداد سیزدهم مهرماه را نشان می داد «امیر» (جوان ۲۵ ساله) با دستور قاضی دکتر صفری روانه بازداشتگاه شد و تحقیقات پلیس برای کشف زوایای پنهان این پرونده جنایی همزمان با بازجویی های فنی توسط سروان عظیمی مقدم (افسر پرونده) از «ن- الف» ادامه یافت.
کد خبر 710667 منبع: خراسان برچسبها حوادث ایرانمنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: حوادث ایران همسر صیغه ای شماره تلفن قرار گرفت
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۱۵۰۰۱۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
طلاق به خاطر پیدا شدن روسری در خودروی همسر
مقابل یکی از شعبههای دادگاه خانواده زن جوانی در حالی که یک روسری قرمز در دست داشت و با بیقراری قدم میزد چند دقیقهای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگیام را به تو میگفتم هرچند گذشتهها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.
در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پروندهای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بیمقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی میخواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرفها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید اینطور من متوجه نمیشوم ماجرای زندگی شما چیست آهستهتر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین میگفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاریام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی میکند و اینجا تنها زندگی میکند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانهای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه میشدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق میخواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرفهای همسرت را تأیید میکنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا اینطوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی میکند من در هفته یک روز او را میبینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که اینطوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. میخواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و میخواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران میکنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمیتوانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرفهای این زوج جوان را شنید، گفت میدانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
امیرحسین صفدری کارشناس حقوقی
دروغ و پنهانکاری مثل یک سم کشنده در زندگی مشترک عمل میکند. در این پرونده میبینیم که مرد جوان اشتباه بزرگی مرتکب شده که قبل از ازدواج حقیقت را بیان نکرده است. او باید اجازه میداد ساناز خودش تصمیم بگیرد در واقع آرمین با پنهانکاری بشدت همسرش را ناراحت کرده است.البته ساناز هم کمی مقصر است او باید در مورد آرمین تحقیق میکرد و بدون شناخت کافی از او وارد این رابطه نمیشد اما با سادهانگاری راجع به این مسأله مهم وارد رابطه شد و این پیامد اصلی ازدواج بدون شناخت کافی و از روی ظواهر است.
با این حال زوجهای جوان باید بدانند اصل و اساس یک زندگی مشترک موفق بر پایه صداقت و تعهد است. زندگی بدون اعتماد محکوم به شکست است پنهانکاری و دروغگویی تمام پلهای پشت سر را خراب میکند.
باشگاه خبرنگاران جوان اجتماعی حوادث و انتظامی